ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

خبر و اصلاحیه آن

بدینوسیله به اطلاع می رساند که ارنواز خانوم دیروز در کنار دیوار و در یک عملیات پرهیجان مورد اندازه گیری قرار گرفته  و قد نامبرده در مقیاس متر خیاطی مادر محترمشان یک متر تشخیص داده شد. همچنین لازم است اضافه نماید کلیه اخباری که از ناحیه ارنواز در این دو روزه مبنی بر اینکه قد ایشان سه متر شده، انعکاس یافته است، فاقد صحت بوده و قد ایشان همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، همان یک متر سابق الذکر است والبته نه قد ایشان و نه قد مامانشان و نه قد باباشان هنوز به سه متر نرسیده است. در ضمن پدر و مادر محترمه بنا به درخواست ایشان و به پاس این قدکشی تصمیم به خرید یک قبضه شمشیر نمودند که در نتیجه عدم وجود شمشیر به خرید تفنگ آب پاش اکتفا نمودند. البته...
16 شهريور 1391

بوق

ارنواز موقع دوچرخه سواری بیشتر از همه حال میکنه که واسه کبوترها، سگ ها و گربه ها بوق بزنه. اگرچه اونها هم هیچکدوم به بوق های ممتد دختر من توجهی نمی کنند.
9 شهريور 1391

sette

sette به ایتالیایی میشه ۷ حالا بابا و ارنواز را فرض کنید که دارند با هم بازی می کنند و ارنواز از باباش می خواد که بشه فروشنده و یک کرم را بهش بفروشه. به چه قیمتی؟ میگه: بگو sette بازی شروع میشه ارنواز: سلام آقای فروشنده - سلام خانوم خریدار - وای آقای فروشنده این چنده؟ - sette یورو - چی؟ ستتا (سه تا با تشدید)؟ نه من می خرمش چهارتا -... !!! - 
9 شهريور 1391

باشیدن

ارنواز هر وقت تو پارک می بینه که دو نفر دارند به ایتالیایی صحبت می کنند، به باباش میگه بیا ما هم با هم ایتالایایی صحبت کنیم.باشه؟  بابا هم میگه باشه و البته ارنواز یک چیزهایی را هم به اسم ایتالایایی بلغور می کنه. چند روز پیش وقتی دوباره ارنواز این جمله را گفت، بهش گفتم: va bene (یعنی باشه) بعد اضافه کردم: بابا va bene یعنی باشه. هر وقت خواستی بگی باشه بگو va bene گفت: کجا باشه؟ گفتم: چی؟ گفت: همین گفتم: یعنی چی کجا باشه؟ گفت: یعنی این که کجا باشه؟ مثلا اینجا باشه من که تازه دوزاریم افتاده بود، گفتم: نه، یعنی باشه - یعنی اینجا؟ - نه یعنی مثلا وقتی تووقتی میگی ایتالیایی صحبت کنیم، باشه؟ نگو باشه بگو va bene - یعنی نباشه؟ -......
9 شهريور 1391

بارسلونا

ارنواز و مامانی و بابایی واسه سه روز به بارسلونا رفتند. در تمام این سه روز ارنواز روزانه به مدت حدود هشت ساعت پا به پای مامانی و بابایی راه اومد و به دیدن کلیساها و مکان های دیدنی پرداخت. انگیزه اصلی ارنواز هم دیدن کلیساها بود. چرا؟ چون پر مجسمه بودند و البته به همین دلیل از کلیسای زیبای بارسلونا که توسط گائودی طراحی شده هیچ لذتی نبرد چون پر مجسمه نبود. واسه ثبت در تاریخ: زمان سفر ۱۷ تا ۲۱ آوریل ۲۰۱۲ بود و ما در تمام مدت پیش خاله شیده بودیم. خاله شیده البته تو را از موقعی که تو شکم مامانی بودی ندیده بود و تازه اونموقع هم که دیده بود نفهمیده بود!!!
5 شهريور 1391

پاپیون

ارنواز یک پیراهن سفید ساده داره که رویش یک پاپیون کوچیک سفید رنگ هست. ارنواز: این پیرهن من را هم دخترها می پوشند، هم پسرها؟ بابا: نه لباس تو دخترونه است. ارنواز: یعنی پسرها نمی پوشند؟ بابا: نه! ارنواز: چرا؟ بابا: چون پاپیون داره. لباس دخترونه است. ارنواز: پسرها پاپیون را فقط موقع عروسیشون می زنند؟ بابا: هان؟!!!
4 شهريور 1391

دلیل بوس

مامانی یکهو شکمش تیر می کشه. ارنواز که نگران شده، مامانشو می بوسه. بابا واسه اینکه ارنواز از نگرانی در بیاد، میگه: آخیش! مامانی با بوس ارنواز خوب شد. ارنواز عصبانی میگه: نه واسه اون که بوسش نکردم. بوس کردم چون دوستش دارم.
4 شهريور 1391

کار بد ارنواز

البته فکر نکنید بچه من که از ایران برگشته، فقط به کمالاتش اضافه شده. نخیر اصلا هم اینطور نیست. خانوم یک عادت بد هم پیدا کرده و اون اینکه دایم آب می خوره و آروغ میزنه!!!! بعد هم که بهش اعتراض می کنیم، میگه خب ما که مهمون نداریم!!!! این هم شد منطق؟
4 شهريور 1391